لوکی لافیسون (Loki Laufeyson) یا لوکی اودینسون(Loki Odinson) پسر بیولوژیکی پادشاه لافی، فرمانروای غولهای یخی در یوتونهایم است. لوکی مدت کوتاهی بعد از تولد، رها شد تا بمیرد. پادشاه اودین او را پیدا کرد و با خود به آسگارد برد. او به عنوان یک شاهزاده آسگاردی توسط اودین و همسرش فریگا در کنار پسر واقعی آنها یعنی ثور بزرگ شد.
زمانی که بزرگ شد به «خدای شرارت» معروف شد و وقتی ثور در حال تاجگذاری بود، لوکی با اجازه دادن به غولهای یخی برای حمله به آسگارد، تاجگذاری را به هم زد. بنابراین ثور تصمیم به انتقام از یوتونهایم گرفت، که در نتیجهی این اقدام به زمین تبعید شد و در همین حین لوکی نیز از میراث حقیقی خود مطلع شد. زمانی که که اودین در خواب عمیق فرو رفت فریگا، لوکی را بر تخت سلطنت نشاند، با این حال جنگجویان سه و سیف برای بازگرداندن ثور از زمین اقدام کردند و لوکی سعی کرد جلوی آنها را بگیرد. به هر صورتی که بود ثور از تبعید بازگشت و به سلطنت لوکی پایان داد.
Loki گمگشته در اعماق تاریک کیهان، با دیگری (The Other) خدمتگذار تانوس معامله کرد، کسی که عصای نیرومند سلطنتی و فرماندهی بر ارتش جیتاوری علیه زمین را به او داده بود. هنگامی که او به میدگارد آمد، لوکی موفق به تصاحب تسراکت شد و از آن در جهت ایجاد دروازههایی در شهر نیویورک برای هجوم چیتاوری استفاده کرد، اما تمام طرحهای لوکی سرانجام توسط گروهی از ابرقهرمانها به نام انتقامجویان شکست خورد. ثور، او را به عنوان یک زندانی به آسگارد بازگرداند، جایی که اودین لوکی را محکوم کرد تا به خاطر گناهانش مجازات شود و بقیه عمرش را در سیاهچالهای آسگاردیان سپری کند.
با این حال، زمانی که مادر او یعنی فریگا هنگام حملهی الفهای تاریکی به آسگارد کشته شد، ثور به منظور شکست دادن الفها و رهبر آنها یعنی مالکیث، لوکی را آزاد کرد. مالکیث قصد داشت با استفاده از قدرت ایترکیهان را در تاریکی ابدی فرو ببرد. هنگام مبارزه علیه الفهای تاریکی در سوارتالفهایم، لوکی با مرگ جعلی خود همه را فریب داد، او با بازگشت به آسگارد و پایین کشیدن اودین از تخت سلطنت، خود را به اودین مبدل کرد و برای چندین سال پادشاهی کرد. در زمان سلطنت خود، لوکی لیدی سیف را به ماموریتهایی روی زمین به منظور تحقیق در مورد هجوم لورلی (Lorelei) و وین-تک (Vin-Tak) فرستاد.
در نهایت با بازگشت ثور، لوکی مجبور شد فریب خود را افشا کند و این دو برای یافتن اودین با یکدیگر همراه شدند. آنها متوجه پایان عمر اودین شدند و مرگ اودین به هلا، اولین فرزند او، اجازه داد تا از تبعید برگردد و علیه نه دنیای نورس جنگی راه بیندازد. ثور و لوکی هنگام بازگشت به آسگارد با دخالت هلا از مدار سفر خارج شدند. بعد از این اتفاق لوکی و ثور خود را در سیاره ساکار میدیدند، جایی که لوکی با گرندمستر متحد شد و ثور مجبور به مبارزه با هالک شد. لوکی با وجود پیوستن به گرندمستر اما سعی به فرار کرد و تصمیم گرفت با پیوستن به جبهه ثور و انتقامگیران(Aevengers) علیه هلا در نبرد نهایی بجنگد، بنابراین او اقدام به اظهار سورت (Surtur) کرد، فردی که هلا را شکست داد و به دلیل وقوع راگناروک تمام آسگارد را نابود کرد.
Loki در آخرین لحظات در هنگام تخریب آسگارد، تسراکت را از مخزن اودین برداشت و انتخاب کرد که با برادرش بماند و از صعود او به سلطنت حمایت کند. عواقب معامله او با تانوس باعث شد تا تایتان دیوانه خیلی زود برای شکار لوکی بیاید، با این حال آسگاردیان جلوی او و فرقه سیاه او ایستادگی کردند. لوکی برای نجات جان
برادرش از زیر دست تانوس، طی یک اقدام ناامیدانه برای نجات جان ثور، پیشنهاد تحویل تسراکت را به تانوس کرد. تانوس که از او خشمگین بود گردن لوکی را گرفت و او را از زمین بلند کرد. لوکی با گفتن این جمله که تانوس هیچ وقت یک خدا نخواهد بود به او طعنه زد در حالی که لبخند ملایمی بر صورتش بود، در نهایت تانوس با فشردن گردن لوکی او را کشت.